همراه با گریه وارد این دنیا شدیم
و در آغوش مادر آرام گرفتیم و بعضی ها هم از این نعمت بی نصیب ماندن
دنیا برایمان تازگی داشت و روزها همراه بازی و بعضی ها همراه کار شدید سرگرم میشدیم
درخواستهای پشت سر هم از پدر و مادر و بعضی ها با نگاه حسرت پشت ویترین
مدرسه ،درس تاریخ ساختگی و تعلیملت زورکی و خداشناسی از آدمهای خدانشناس
از 4دیواری کلاس به 4دیواری اتاق ، روزگار گذشت و گذشت...
آرزوی حرف زدن با خدای نشناخته ، امتحانات عشق های بی کتاب ، نفرت از جهل آدمها و دشتهای پر علف ، دل سوختن برای مغزهای سرد شده و لباسهای فضانوردی آماده ...
من به قوانین کل دنیا اعتراض دارم
من به روش زندگی انسانها اعتراض دارم
من به حرفهایی که از لحاظ تئوری درست هستن ولی به دل نمیشینند اعتراض دارم
من به ناتوانی خودم هم اعتراض دارم
7 نظر:
خونه ي نو مبارك جه خوشكله :)
به...منزل نو مبارک...چرخش واست به خوبی بگرده.تو بلاگ اسپات راحت که هستی؟
متنت هم قشنگ بود.
اعتراضت از جنس منه. از جنس یک عالمه هم نسلته. این یعنی ما یک قدم کوچک از نسلی که اعتراض نمی کرد جلو تریم. شاید قرن های بعد تغییری از اعتراض ما در دنیا به وجود بیاد.
سلام
جالب بود
موفق باشي
يا علي
من نیز اعتراض دارم...به ناتوانی این دستهای سیمانی..
تازه اینهایی که گفتی یه ذره ای از خوبی های اینجاست. و در آینده خوبتر هم خواهد شد به لطف مسولین گرامی زحمت کش.
چرا دیگه آپ نمیکنی؟تغییر مکان دادم.
ارسال یک نظر